درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق و آدرس romantikk.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 15
بازدید ماه : 15
بازدید کل : 9795
تعداد مطالب : 24
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1

شروع کد تغییر شکل موس -->
عشق
عاشقت بودم وهستم اما تونفهمیدی
دو شنبه 20 تير 1390برچسب:, :: 22:1 ::  نويسنده : مینو       

 

چند روزی که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه ی بی پایانی را ادامه می دادند. زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند.

از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است.در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم. یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است. در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی کرد :گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می شود. بزودی برمی گردیم…




چند روز بعد
پزشک ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه می کرد گفت: « اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه ها باش.» مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «این قدر پرچانگی نکن.» اما من احساس کردم که چهره اش کمی درهم رفت. بعد از گذشت ده ساعت که زیرسیگاری جلوی مرد پر از ته سیگار شده بود، پرستاران، زن بی حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی شناخت و وقتی همه چیز روبراه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب های گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بی هوش بود. صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمی توانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن می خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می خواست او همان جا بماند. همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ می زد. همان صدای بلند و همان حرف هایی که تکرار می شد. روزی در راهرو قدم می زدم. وقتی از کنار مرد می گذشتم داشت می گفت: گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید. حال مادر به زودی خوب می شود و ما برمی گردیم.

یک بار اتفاقی نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست. مرد درحالی که اشاره می کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این که مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: خواهش می کنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلا برای هزینه عمل جراحیش فروخته ام. برای این که نگران آینده مان نشود، وانمود می کنم که دارم با تلفن حرف می زنم.

در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن برای خانه نبود، بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود. از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بین شان بود، تکان خوردم. عشقی حقیقی که نیازی به بازی های رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد و شمع روشن کردن و کادو پیچی و از اینجور جفنگ بازیها نداشت، اما قلب دو نفر را گرم می کرد.



دو شنبه 20 تير 1390برچسب:, :: 21:50 ::  نويسنده : مینو       


دو شنبه 20 تير 1390برچسب:, :: 21:37 ::  نويسنده : مینو       

يك روز يه دختري تو اين دنيا زندگي ميكرد كه براثر يه حادثه چشمانش را ازدست داد مردم ميگفتند كه اين دخترناقص است بيچاره شوهرش كه بايد بااين زندگي كنه اما يك هفته بعد شوهرش نيز چشمانش را ازدست داد و اطرافيان گفتن چه بهتر زن وشوهر مثل هم هستن به اين تريب پس از چندسال زن مرد و مرد سرخاك زن چشمانش را باز كرد همه تعجب كردند ومرد گفت من تمام اين سالها  همه چيز ميديدم اما بخاطر عشقم كه ناراحت نشه اين كاررو كردم و خودمو به كوري زدم كه ناراحت نشه

 



جمعه 17 تير 1390برچسب:, :: 17:30 ::  نويسنده : مینو       

ترم ۱ – اصولاً وقتی به آنها بگویید با سه حرف پ – س – ر یک کلمه معنی دار بسازید مخ آنها error میدهد – چون فکر میکنند تنها دانشجوی این مملکت هستند عمراً کسی را تحویل نمیگیرند و تا وقتی که قبل از اسمشان کلمه مهندس و دکتر را به کار نبرید جوابتان را نمی دهند!

پیشنهاد میکنم که در دختران ترم یکی (صفری) به دنبال Gf نباشید چون اولاً پا نمیدهند و ثانیاً اگر حتی یکی از این دختران برای دوستی پا بدهد (یکی در هر ۱۰ میلیون سال) همه به شما به چشم یک همجنس باز نگاه خواهند کرد!

فقط برای عملیات قضای حاجت به wc می روند ، طولانی ترین مسیری را که طی میکنند مسیر دانشگاه تا خانه می باشد ، به پسران همکلاسی به چشم خواستگار نگاه می کنند!

تمام کتب ترم اول را می خرند و با دقت جلد میگیرند ، سوژه خنده دانشجویان ترم بالایی هستند وقتی به آنها سلام میکنید به چشم یک مزاحم خیابانی به شما نگاه میکنند – در فاصله بین کلاسها نان و پنیر دستپخت مادر را میل میکنند تا انرژی بگیرند!

ترم ۲ – همچنان قادر به ساختن کلمات معنی دار نمیباشند – متوجه میشوند به غیر از آنها افراد دیگری نیز به اسم دانشجو تو این مملکت هستند!

به مقدار بسیار ناچیز از قطر ابروها کاسته میشود ولی سیبیل جزیی از اعضای ثابت بدن می باشد ، سر کلاس متوجه موجوداتی عجیب و غریب میشوند اما اسم آنها را نمی دانند ، کماکان مسیر دانشگاه تا خانه بدون هیچ کم و کاستی طی میشود!

نیمی از کتاب های ترم را میخرند و نیمه دیگر را از کتابخانه میگیرند ، اگر به آنها سلام کنید در جواب زمزمه نامفهومی میشنوید با این مضمون: سلام علیکم و رحمة الله و برکاته – دو سه بار از جلوی تریای دانشکده رد میشوند اما جرأت داخل شدن را ندارند! (استغفرالله)

ترم ۳ – به معنای واژه پسر پی می برند و با ماهیت آن موجودات عجیب و غریب آشنا می شوند ، به این نکته حیاتی پی می برند که تنها استفاده wc قضای حاجت نیست!

سوژه خنده پیدا می کنند ، همه کتابها را از کتابخانه می گیرند و متوجه میشوند که تا ۴ جلسه میتوانند سر کلاس غیبت کنند – می فهمند که شهر خیلی بزرگ است و غیر از خانه شان جاهای دیگری هم دارد – تریا دانشکده تبدیل به پاتوق آنها میشود و در جواب سلام شما میگویند سلام!

ترم ۴ – با واژه bf آشنا میشوند اما راه و رسم تور کردنش را بلد نیستند – ابروها نازک میشود و سیبیل ناپدید ، در ساعت های استراحت بین کلاسها و حتی وسط کلاس ها به wc میروند!

همیشه در دانشگاه از قسمتهای “پر پسر” عبور میکنند ، شروع میکنند به پرسیدن آدرس از پسرای خوش تیپ دانشگاه (نکته: اگر دیدید که جلوی در آموزش یه دختر ازتون آدرس آموزش رو پرسید پس: ۱- دختره ترم ۴ درس میخونه ۲- شما خوشتیپید ۳ – یالا مخشو بزن دیگه چلمن)

شروع میکنن به نوشتن جزوه – هر ۲-۳ شب یکبار به خانه میروند برای حاضری و به خاطر غر زدن های مامان بابا (خوب پدر مادرن دیگه دلشون تنگ میشه شما به بزرگی خودتون ببخشید) و تعویض لباس و بقیه روز ها خونه دوستشون درس میخونن (آره جون خودت ، بیچاره پدر ، مادره خبر نداره خوابگاه دخترا بغل خوابگاه پسراست) در جواب سلام شما میگویند: سلام – چطوری؟ خوبی؟

ترم ۵ – یکی از این موجودات خوش خط و خال (bf) را به دست می آورند اما چون تازه کار هستند بامبول های زیادی سرشان پیاده میشود!

اصلاً سر کلاسها نمی روند و از دانشگاه فقط با wc کار دارند چون bf دارند دیگه احدی را تحویل نمیگیرند و درست مثل ترم یک میشوند (چون این دفعه فکر میکنن فقط خودشونن که bf دارند و آسمان باز شده این پسره افتاده تو بغل اینا)

کوتاهترین مسیری را که طی میکنند مسیر دانشگاه به کافی شاپ و سپس خانه میباشد – از چهره مردانه گذشته تنها خاطره ای باقی مانده است (اینجاست که میگن مردونگی مرده) به دلیل افزایش آرایشات روی صورتشون اضافه وزن می آورند و برای جبران آن از مقدار شلوار و مانتو شان کم میکنند!

یک میز اختصاصی برای خودشان و bf شان در تریا دانشکده رزرو است ، تابلو میشوند – کارکنان محترم حراست دانشگاه آنها را به اسم کوچک می شناسند!

سند کمیته انضباطی را به نامشان میکنند و در جواب سلام شما (بعد از ۱۰ دقیقه) می گویند: اوا … سلام ببخشید حواسم نبود (طرف داره عاشق میشه و حواسش یه جای دیگست)

ترم ۶ – خیلی تابلو میشوند – عاشق میشوند – مشروط میشوند !!!

ترم ۷ – به طرز وحشتناکی تابلو میشوند – در عشق شکست میخورند – مشروط میشوند !!!

ترم ۸ – دوباره آدم میشوند – دیگر تابلو نیستند چون جوانان مستعد دیگری جای آنها را میگیرند (من لذت می برم میبینم این جوونا رو …….) جای جای دانشگاه برایشان خاطره انگیز است ، مثل بچه آدم این ترم درس میخوانند فارغ میشوند – در به در دنبال شوهر میگردند و به اولین پیشنهاد جواب مثبت میدهند و از چاله به چاه می افتند !!!!



سه شنبه 14 تير 1390برچسب:, :: 13:47 ::  نويسنده : مینو       

سلام دوستاي خوفممممممممممممم خوبيد خوشيد ؟توروخدا ازدست ما دلگير نشيد من اينا رو ميذارم كه فقط بخنديم و شاد باشيم هركي جنبه داره بياد تو وبلاگ ما هر كي نداره ورود ممنوععععععععععع



سه شنبه 14 تير 1390برچسب:, :: 13:45 ::  نويسنده : مینو       

پیشنهاداتی برای عدم ترشیدگی دوشیزگان محترم


1- یقه اولین خواستگار رو بچسبید که شاید تنها شتر بخت شما باشه.

2- ناز و لفت و لیس رو بذارید کنار.

3- در معرض دید باشید، گذشت اون زمان که می‌گفتن: من اون دختر نارنج و ترنجم که از آفتاب و ازسایه می رنجم.

4- سن ازدواج رو بیارین پایین، همون 17 یا 18 خوبه. بالاتر که برین همچین بگی نگی از دهن می‌افتین.

5- تموم دوست پسراتونو تهدید به ازدواج کنید، اگه موندن چه بهتر، نموندن دورشون رو درز بکشید.

6- دعای باز شدن بخت رو دور گردنتون آویزون کنید، یه وقت کتابشو دور گردنتون آویزون نکنید که گردن لطیفتون کج می‌شه.

7- پسر‌های فامیل بهترین و در دسترس‌ترین طعمه‌ها هستند، رو هوا بقاپیدشون.

8- رو شکل و شمایل ظاهری پسرها زیاد حساسیت به خرج ندید، پسرهای خوشگل، هستن دچار مشکل...!

9- توی اجتماع بر بخورید، با مردم قاطی شید، با ننه صغرا و بی‌بی عذرا نشست و برخاست کنید، همینا هستن که شادوماد می‌سازن واستون.

10- یه کم به خودتون برسید، منظورم آرایش و برداشتن زیر ابرو و ریمل و پودر و سایه و کرم شب و روز و ماسک خیار و فر مژه و خط لب و خط چشم و... نیست. حداقل قیافه یه آدم رو داشته باشید.

11- در پوشش دقت کنید، لباس چسب و کوتاه فقط آدمای بوالهوس رو دورتون جمع می کنه، یه پوشش سنگین و اندکی رنگین با حفظ معیارهای دوماد پسند بهترینه.

12- مهمون که میاد قایم نشید، چای ببرید، پذیرایی کنید، خلاصه یه چشمه بیاین که بعله ما هم هستیم.

13- سعی کنین از هر انگشتتون هفت نوع هنر بباره که مامانه بتونه جلوی در و همسایه قر و قمیش بیاد که دخترم قربونش برم اینجوریه و اونجوریه...


14- تا مامانه و باباهه می‌گن دخترمون دیگه وقته عروسیشه مثل لبوی نپخته سرخ نشین و در برید،

در حرکات و سکناتتون این نظر رو تایید کنید و دنبالشو بگیرید.

15- بلاخره اگه خدای نکرده می‌خواین جزو اون یک میلیون و هفت صد هزار دختر بی شوهر نباشید (تازه اگه همه پسرای این مملکت دوماد شن، که نمی شن) هر چی دارید، رو کنید، منظورم اعضا و جوارحتون نیست منظورم کمالات و هنر مندیاتتونه.

16- و اینو بگم که از هیچ دوره زندگیتون به اندازه وقتی که با نامزد محبوبتون زیر سایه درخت توی یهپارک خلوت دارید معاشقه می کنید لذت نخواهید برد، حالا به بعدنش کار ندارم.

17- ...و آخرین توصیه اینکه عوض اینکه توی جریانات عشقی خیابونی و زودگذر غرق بشید و مثل کبک سرتونو زیر برف کنید یه خورده به فکر زندگی آینده‌تون بشید و اینقدر از این دست به اون دست نرید
"




سه شنبه 14 تير 1390برچسب:, :: 13:34 ::  نويسنده : مینو       

خوب اینم یکی دیگه برای شما عزیزان که همیشه به ما لطف داشتید......راجبه تفاوت دختر ایرانی با آمریکایه که هر دو دانشجو هستن ولی ..


 


امریکا:

جنس: دختر




مکان: شمال اورگان، غرب ولایات المتحده
 
سن: بین بیست تا بیست و پنج




تحصیلات: فوق لیسانس رشته زیست شناسی، لیسانس بیوشیمی، دانشجوی دکترای میکروبیولوژی




موضوع پایان نامه: تاثیر میکرو ارگانیک های هوازی در محافظت گیاهان شاخه کریپتوناموس در برابر گرمایش جهانی




یک صحنه در حال فعالیت: دراز کشیده روی سینه،
پاها باز … در حال فیلمبرداری از تغییرات سبزینه یک گیاه 4.5 سانتی متری
در اراضی حفاظت شده نوادا… به مدت 7 ساعت.
 



فعالیت های اجتماعی: عضو انجمن طرفدارن محیط زیست
دختر زیر سی سال غرب آمریکا، عضو گروه حامیان طبیعت وحش اورگان، سخنران
اجلاس ماهیانه گروه دانشجویان حافظ محیط زیست، عضو انجمن فارغ التحصیلان
ارشد زیر سی سال، صاحب سایت اجتماعی "فمینیست های مذکر گرا" ، شعار نویس
گردهمایی های بزرگ کالیفرنیا….
 
                                             



آخرین باری که یک مجله مد را ورق زد: سه سال پیش…وقتی که در اتاق انتظار دفتر یک وکیل زن نشسته بود.
 




نوع لباس: شلوار جین..کفش کوهنوردی..تی شرت سفید با نوشته Peace Now
 




نوع آرایش: ترم سوم دانشگاه فهمید مانیکور پدیکور چیست!!
 




قد: مایکل جکسون منهای 20 سانت
 




تاثیر وزنی: روی کاپوت بیفتد موتور پایین می آید
 




تعداد اس ام اس دریافتی: روزی سه تا
 




موضوع قالب اس ام اس: "رسیدی خونه عزیزم؟"
 



موضوع جالب روی دست: موی بلند در ناحیه ساعد
 




موسیقی مورد علاقه: کانتری
 




بیماری یا نارسایی: عطسه زیاد موقع طلوع آفتاب
 




محتویات داخل کوله: دستمال کاغذی، گوشی موبایل
بلک بری، لپ تاپ، دفتر یادداشت، عینک دودی، دو سه تا خودکار، یک هندبوک
رفرنس گیاه شناسی.. بلیط مترو



 



 



ایران :



جنس: دختر
 



مکان: شمال غرب تهران، ایران
 




سن: بین بیست تا بیست و پنج
 




تحصیلات: فوق دیپلم برق حسابداری یا دانشجوی لیسانس کامپیوتر شاخه نرم افزار پیام نور یا علمی کاربردی
 




موضع پایان نامه: تاثیر زبان برنامه نویسی C پلاس پلاس بر روابط دختر و پسر
 




یک صحنه در حال فعالیت: دراز کشیده به پشت روی تخت، با خودکار اشعار ترانه جدید امینم روی ساعد دست نوشته می شود.
 




فعالیت های اجتماعی: تجمع در یک 206 با همکلاسی ها و کل کل دست فرمان با پسری که تویوتا کمری دارد.
 




آخرین باری که یک مجله مد را ورق زد: دیشب، ساعت دوازده و نیم…. در خانه دانشجویی دوستان و همین الان
 




نوع لباس: شلوار پلنگی گشاد، تی شرت مشکی با عکس "50 سنت" ، کتانی به سایز 52
 




نوع آرایش:



 لب : بریتنی



 مو: کامرون دیاز



تتو ابرو: آنجلینا جولی



سایه: شقایق فراهانی



سینه: رنه زوئلنگر
 




قد: یک چهار پایه + 20 سانت
 




تاثیر وزنی: روی کاپوت ماشین بیفتد…. دوباره بر می گردد بالا !
 




تعداد اس ام اس دریافتی: روزی 167 تا
 




موضوع قالب اس ام اس: جغرافیا،فمینیسم، حکومت،
لباس، جک، جواهر شناسی، عشق، روابط زن و شوهر، شب، ،سلامت جسمی روحی و
کلمات قصار آنتونی رابینز
 




موضوع جالب روی دست: جای تیغ روی مچ
 




موسیقی مورد علاقه: هیوی متال
 




بیماری یا نارسایی: سوء تغذیه، میگرن مزمن، افسردگی شدید، زخم معده، پوکی استخوان، ریزش مو، عرق کف دست، پرخاشگری




محتویات داخل کوله: کبریت، چاقو، ام پی تری
پلیر، گیم دستی پلی استیشن، لاک ناخن، استون، رژ، جزوه دانشگاه،مهره مار،
یک اتود، سی دی آهنگ های رضا پیشرو و زدبازی، یک بسته اولترا لایت

توروخدا ناراحت نشيددددددددددد اينا فقط طنز هست



سه شنبه 14 تير 1390برچسب:, :: 13:29 ::  نويسنده : مینو       

وقتی در صف شیر مردم جایشان را به شما نمی دهند؟ وقتی کرایه تاکسی را می
دهید راننده نمی گوید قابلی نداره؟ وقتی لبخند می زنید بچه های کوچیک از
ترس قیافه شماگریه می کنند ؟ وقتی راه میروید بهتر است که راه نروید؟ آیا
وقتی به زیبایی فکر می کنید همان زمانی است که به خودتان فکر نمی کنید؟
اگر می خواهید وقتی قدم بر میزنید مردان کف بر شوند، اگر می خواهید وقتی
پلک میزنید مردان در خاک و خون غوطه ور شوند، اگر می خواهید وقتی با آنها
صحبت می کنید خود را تکه تکه کنند، اگر می خواهید وقتی به آنها لبخند
میزنید از کت خود یه چرخ گوشت در آورند و خود را چرخ کنند به موارد ریز
توجه کنید:
حالا به نکات زیر بی زحمت کمی دقت کنین تا شاید فرجی بشه





در باب ادای جملات:

در ادای جملات و واژه ها دقت خاصی مبذول فرمایید. به طور مثال اول هر جمله از واژه

( آخی ) استفاده کنید.

حتی المقدور واژه های پایانی جمله را کمی بیشتر از حد معمول بکشید به طور مثال:

(فردا می بینم………… ……… .ت)

اشوه فراموش نشه هاااا

سعی کنید ریتم پلک زدنتان را با میزان هجاهای جمله تان هماهنگ کنید مثلا در جمله

”من به فلان چیز علاقه دارم” برای ”من” یک پلک و برای ”به فلان چیز علاقه دارم” ?عدد پلک بزنید.

لطفا امتحان کردنو بزارین واسه بعد بزارین ادامه درسو بدم



 


در باب خوردن غذا:

در حین خوردن بایستی بسیار جلب توجه کنید برای این کار جسم خوردنی را از
انتها با دو انگشت اشاره و شست گرفته و پیش از فرو بردن کامل در دهان جسم
ر با لبها بازی دهید(میدونم نمیتونی جلوی شیکمتو بگیری و میخوای همشو یه
جا بزاری دهنت حالا این دفه رو کم کم بخور)

غذا را به نحوی بجوید که لبها به طور یکی در میان غنچه گردد.



 


در باب راه رفتن:

سعی کنید تق تق پاشنه کفشتان به گونه ای تنظیم گردد که یک ملودی عاشقانه را برای مخاطب تداعی کند.

هیچگاه فاصله مابین قدمهایتان از دو سانتیمتر تجاوز نکند هر جند عجله داشته باشید.



 


در باب لبخند زدن:

آداب لبخند زدن بستگی به مستقیمی به وضعیت دندانهایتان دارد اگر
دندانهایتان کج و معوج، لک لک، فاصله دار و دارای سایر نا هنجاریها
دارید(که متاسفنه یا خوشبختانه اکسر خانوما همین وضو دارن) …….. تبسمی
کفایت میکند

اگر دندان کناری خود را طلا کرده اید از همان طرف بخندید

اگر اصولا دندانی در کار نیست به گونه ای چشمان را خمار کنید که کار لبخند را میکند



 


در باب ورود به کلاس:

هنگامی وارد کلاس شوید که حداقل یک ربع ساعت از شروع آن گذشته و همه دانشجویان سر کلاس حاضر باشند.

به قول خودتون هر جا دیر بری کلاس داره

موقع نشستن دورترین و سختترین صندلی را برای نشستن تا حسابی رسیدن به
صندلی مورد نظر طول بکشد سپس ده دقیقه وقت به جمع و جور کردن مانتو اختصاص
بدید

بهتر است هنگام ورود به کلاس کاور گیتاری (ولی خالی) روی دوشتان حمل شود



 


خوب دیگه حالا بعد از اندک ماهی دل اوون پسر رو بردی و فرداش بهتون پیشنهاد خواستگاری میده


خانمهای محترم تمامی مطالب جنبه ی طنز داره و هر چند میدونم جنبه بسیار بالاست ولی دیگه عادتی شده هر دفعه باید بگم که بعدش نفرین(کاش نفرین ناسزا میدن بعضیا)نباشه



 



سه شنبه 14 تير 1390برچسب:, :: 13:23 ::  نويسنده : مینو       

8 صبح: تو رخت خواب….. 

  

9 صبح: یکم وول میخوره  یه لنگه از پاشو از زیر پتو میده بیرون کفش های مارک دارش هنوز پاشه از پارتی دیشب اومده زحمت در آوردنشم نکشیده…. 

  

10 صبح: مامان در و باز میکنه میبینه پسرش خوابه(الهی مادر فدات شه بچه ام تا صبح خونه دوستش کارای پایان نامه اش رو میدیده گناه داره صداش نکنم یکم دیگه بخوابه!) 

  

11 صبح: از جا میپره سمت دستشویی………….(اگه نه که باز خوابه) 

  

12 صبح یا ظهر: موبایلشو میبینه ?? تا میس کال  ??? تا اس ام اس سرش گیج میره سونیا - رزا- سارا-بهناز -نازی-ژیلا- الناز- بیتا و………اقدس و شوکت هم آخریاشن اوه باز زنگ میخوره؟ سایلنت بهترین راه حله!

 

میشه یه ساعت دیگه هم خوابید!

 

1ظهر: مامان اومد دم در باز خوابه؟ پسر گلم  بابک جان بیدار شو مادر لنگه ظهر پاشو ضعف می کنیا! خوشگلم مامانت قوربونه ابروهای شمشیریت بره ….بابک جاااااان عللللللللللللی (پتو رو میکشه)….ا…مامان!! بزار بخوابم  پاشو دیگه پرتش میکنه 

  

2 ظهر:  ماماااااااااااااان …..ناهار 

  

3 ظهر: مامااااان جورابام کو؟ 

 

4عصر: مامااااااااااان ….سوییچ؟؟ 

  

5 عصر: اولین اتو…(مسافرکشی صلواتی پسرا بیشتر برا ثوابش این عمل انسان دوستانه رو انجام میدن) 

  

6 عصر: به دستور مامان میره دنبال آبجی کوچیکه کلاس زبان البته این کار هم فقط از روی علاقه به خواهر انجام میده نه برای دید زنی چشم ها مثل چراغ پلیس میگرده که کسی از قلم نیوفته البته این کار هم برای نظارت وحس انسان دوستی انجام میده و فقط کافیه یک پسر ?? ساله بیاد بیرون از کلاس خواهر پشت کنکوریشو خفه میکنه که ..آره کلاس مختلطه تو هم این همه کلاس حتما باید بیای اینجا! حالا باشه خونه حسابتو میرسم به لیدا بگو بیاد برسونیمش دیر وقته زشته..(داداش آخه اون که خونه اش ?ساعت با ما فاصله است….امان از این خواهر ها که درد برادراشونو نمی فهمن نمی دونن برادر ضون بیچاره کمک و امداد…) 

  

7 عصر: لیدا خانم شما تشنه تون نیست آبجی؟ تو چی؟ با یه آب زرشک چطورین؟

(زود خودش میخوره دوتا هم میاره میده به خواهرش و لیدا جون سریع راه میوفته یه ترمز شدید که لیدا جان نیازمند به دستمال کاغذی بابک آقا هم که نقشه اش گرفت دستمال حاوی شماره موبایل رو تقدیم میکنه ….)با یه عالمه شرمندگی لیدا که خشکش زده ترجیح میده با مانتوش پاک کنه … 

  

8 غروب: دم خونه لیدا و لحظه فراق ….چه زود دیر می شود….!!! 

  

9 شب: آقا این خانم برسونین به این آدرس با آژانس خواهرو پیچوند….. 

 

10شب: یه مهمونی کوچیک طرفای کامرانیه حیلی خلوت فقط از دور شبیه تظاهرات میمونه… 

 

12شب: مادر کجا بودی؟ دلم هزار راه رفت …. چقدر برای پایان نامه ات زحمت میکشی دیگه جون نمونده برات بیا یه لقمه غذا بخور جون بگیری؟ نه مامان خسته ام با لباس تو رختخواب ولو میشه (مادر: الهی مادرت بمیره باز بی غذا خوابید خدا لعنت کنه هر چی دانشگاه بچه های مردم اسیرن برا یه درس هر شب تحقیق!!!)



سه شنبه 14 تير 1390برچسب:, :: 13:3 ::  نويسنده : مینو       


سه شنبه 14 تير 1390برچسب:, :: 12:56 ::  نويسنده : مینو       

گفتم ارزو دارم تو مال من بشی یه روزی

 

گفت تو این دنیای بی رحم کی به ارزوش رسیده

اونی رو که دوست نداری دنبالت میاد تا اخر

اونی که دنبالشی تو چرا دائم ناپدیده

تو از اون روزی که رفتی دل من دیوونه تر شد

رنگ من که هیچی زیبا رنگ اسمون پریده

سرنوشت گریه نداره خودت اینو گفتی اما

تو دل من نمی دونم چرا بازم یه کم امیده

تو منو گذاشتی اما می خوام بنویسم

چقدر واسم عزیزه اونکه از من دل بریده



سه شنبه 14 تير 1390برچسب:, :: 12:54 ::  نويسنده : مینو       

۱- دختر ها خیلی دوست دارند جای پسر ها باشند اما پسر ها اصلاً دوست ندارند جای دختر ها باشند.

۲- اگر یه دختر 1 مشکل غیر قابل حل داشته باشه از خونه فرار میکنه اما یه پسر اگر 1 مشکل غیر قابل حل داشته باشه اعضای خانواده اش رو از خونه فراری میده!

۳- یه پسر اگر 3 تا مشکل غیر قابل حل داشته باشه یه هفته افسرده میشه بعد با 3 تا مشکل کنار میاد و زندگیش رو میکنه اما تا کنون دختری که 3 تا مشکل داشته باشه دیده نشده چون همشون در مرحله دو تا مشکل خودکشی میکنند و به سه تا نمیرسه مشکلاتشون!!!
۴- دخترا از پسرا موهاشون کوتاهتره!

۵- نقطه قوت پسرا چشماشونه اما نقطه قوت دخترا چشم و گوش ابرو و دماغ و دهن و .........هست.

۶- دخترا با اینکه بیشتر از پسرا قوانین راهنمایی و رانندگی رو رعایت میکنن اما خیلی بیشتر از پسرا تصادف میکنن و در هر تصادف رد پای یک دختر به چشم می خوره.

۷- دختر ها از درس و مدرسه بیزارند ولی پسر ها از درس و مدرسه فراری هستند!

۸- پسر ها به هم حسودی نمی کنن اما دخترا به هم حسودی می کنن.

۹- اگر برادرتون دوست دختر داشته باشه شما سعی می کنید با اون دختر آشنا بشید ولی اگر خواهرتون دوست پسر داشته باشه شما قسم می خورید! که هم پسره و هم خواهرتون رو سر به نیست کنید.

۱۰- دخترا زندگی مشترک رو در عشق و صفا و صمیمیت می بینن ولی پسر ها در غذا

۱۱- اگر یک دختر در یک جمع سوتی بده تا آخر دیگه هیچ حرفی نمیزنه اما پسر ها در یک جمع فقط سوتی میدن!

۱۲- یک دختر اگر 24 ساعت با دوست پسرش صحبت نکنه افسرده میشه اما یک پسر اگر 24 ساعت با دوست دخترش صحبت نکنه با اون یکی دوست دخترش صحبت میکنه.

۱۳- پسر ها میدونن جنبش فمنیسم چیه واسه همین ازش متنفرن ولی دختر ها نمیدونن جنبش فمنیسم چیه واسه همین طرفدارشن!

۱۴- یک دختر اگر توی خیابون پسری ازش بپرسه ساعت چنده میگه:ساعت 7. اما یه پسر اگر یه دختر ازش ساعت بپرسه میگه :ساعت 7 و 2 دقیقه و 24 ثانیه,اینم شماره تلفن من ..... سر ساعت 9 منتظر تماستم!


۱۵- اگر یه دختر به یه پسر نگاه کنه , پسره فکر می کنه که خیلی خوش تیپه ولی اگر یه پسر به یه دختر نگاه کنه دختره فکر میکنه که پسره چقدر بی چشم و رو هستش! ۱۶- بعد از خوندن این مطلب پسرا اول 2 دقیقه فکر میکنن تا مفهوم مطلب رو بفهمند و چون بعد از دو دقیقه نمی فهمند می زنن زیر خنده و میگن خیلی باحال بود اما دخترا بعد از خوندن این مطلب 2 ساعت حرص می خورن و فکر میکنن به شخصیت دخترای ایرونی توهین شده و در نهایت چون مفهوم این مطلب رو نفهمیدن به نویسنده اش میل میزنن و فحش میدن!!!
منتظره نظرات شما دوستان عزيز.



دو شنبه 13 تير 1390برچسب:, :: 23:20 ::  نويسنده : مینو       


دو شنبه 13 تير 1390برچسب:, :: 23:6 ::  نويسنده : مینو       

☻گفته پسر ها درباره یك دختر خوب☻

 

یه دختر خوب وقتی بلد نیست رانندگی کنه چرا باید زور بزنه و با گل پسرا

 کل کل کنه

یه دختر خوب یواشکی دست تو جیب باباش نمیکنه

یه دختر خوب به خاطر اینکه بهش گفتن بی ادب گریه نمی کنه

یه دختر خوب جو نمیگیرتش و زود خودشو مثل بنگاهها به نمایش نمیزاره

یه دختر خوب دستمال دماغ باباشو برنمی داره بندازه رو سرش مثل روسری

یه دختر خوب عقده هاش رو با فرار از خونه خالی نمی کنه

یه دختر خوب وقتی بهش نگاه نمی کنن خود نمایی نمیکنه (به راههای

 مختلف) باز هم نکته تستی

یه دختر خوب هیچوقت بدون گواهینامه رانندگی نمیکنه که بعدش که

 گرفتنش اشک تمساح بریزه

یه دختر خوب وقتی معنی ترانه های خارجی رو نمیدونه مجبور نیست که

 واسه کلاس اونا رو گوش بده

یه دختر خوب وقتی از پسری خوشش اومد و داشت از حسودیش می ترکید

 10000 تا عیب و ایراد روی پسر نمی زاره

یه دختر خوب شب زود نمی خوابه که صبح زود بیدار بشه که بتونه صافکاری و

 نقاشی کنه

یه دختر خوب برای اینکه مورد توجه قرار بگیره اسمشو عوض نمیکنه (صغرا=

 هانی - کبری= تینا

یه دختر خوب برای اینکه توی مهمونی تحویلش بگیرن قیافه نمیگیره و ادای

 آدم پولدارارو در نمیاره

یه دختر خوب از دماغ فیل نمی افته که نه؟

یه دختر خوب از اجرای هر گونه قرقره بازی( جت اسکی اسکیت و امثال

 اون ) در مقابل پسرها خودداری می کنه

یه دختر خوب اولاً دوچرخه سواری نمی کنه حالا می خواد بکنه بكنه جنبه

 هم داشته باشه

یه دختر خوب عکس پسرها مثل حمید گودرزی شادمهر عقیلی و …

 محمدرضا گلزار رو به در و دیوار اتاقش نمی چسبونه (سوال مهم کنکوری)

یه دختر خوب سوار هر ماشینی نمیشه پیکان 47 و امثال آن

یه دختر خوب راه به راه از اون کوفتیا نمیماله که فردا هم سرطان بگیره

 

☻گفته دختر ها درباره یك پسر خوب☻

 

یه پسر خوب مثل یه آدم زود میره بیرون زود هم می یاد

یه پسر خوب شب ها تو خیابون عین یه گربه ولگرد ول نمی گرده

یه پسر خوب سر همه مثل الاغ داد نمی زنه (خصوصا سر آبجیش)

یه پسر خوب ماهی 5 تا شلوار برای جلب توجه دخترا نمی خره

یه پسر خوب پولاشو جمع می کنه که اگه زن گرفت دستشو مثل گدا قدولا

 جلو باباش دراز نکنه

یه پسر خوب انقدر شماره نمی ده که خودکار مدرسه اش تموم شه و باباشو

 تو خرج بندازه

یه پسر خوب اجتماشو به کثافت نمی کشه

یه پسر خوب وقتی یه دختر می بینه جو نمی گیرتش

یه پسر خوب همیشه تو خونه به مامانش تو کارای خونه کمک می کنه (این

 هم یک نکته کنکوری)

یه پسر خوب فکر نمی کنه که از دماغ فیل افتاده

یه پسر خوب درساشو خوب می خونه تا نیفته

یه پسر خوب نمازشو میخونه ( سر وقتشو نخواستیم )

نتیجه: یه پسر خوب اصلا وجود خارجی نداره گشتم نبود نگرد نیست بازم اگه

 پیدا کردی به من هم بگو

 

                                  نظر یادتون نره



دو شنبه 13 تير 1390برچسب:, :: 22:57 ::  نويسنده : مینو       

خصوصيات آقا پسرها از ۱۴ تا ۲۸ سالگی...

سن ۱۴ سالگی: تازه توی اين سن ، هر رو از بر تشخيص ميدن! (اول بدبختی!)
سن ۱۵ سالگی: ياد می گيرن که توی خيابون به مردم نگاه کنن! ... از قيافه ء خودشون بدشون مياد!
سن ۱۶ سالگی: توی اين سن اصولا“ راه نميرن ، تکنو می زنن! ... حرف هم نمی زنن ، داد می زنن! ... با راکت تنيس هم گيتار می زنن!
سن ۱۷ سالگی: يه کمی مثلا آدم مي شن! ... فقط شعرهاشون رو بلند بلند می خونن! (يادش به خير ، اون روزا که تکنو نبود ، راک ن رول می خوندن!)
سن ۱۸ سالگی: هر کی رو می بينن ، تا پس فردا عاشقش مي شن! ... آخ آخ! آهنگهای داريوش مثل چسب دوقلو بهشون می چسبه!
سن ۱۹ سالگی: دوست دارن ده تا رو در آن واحد داشته باشن! ... تيز ميشن ، ابی گوش ميدن!
سن ۲۰ سالگی: از همه شون رو دست می خورن! ... ستار گوش ميدن که نفهمن چی شده!
سن ۲۱ سالگی: زندگی رو چيزی غير از اين بچه بازيها می بينن! (مثلا عاقل ميشن!)
سن ۲۲ سالگی: نه! می فهمن که زندگی همش عشــــقه! ... دنبال يه آدم حسابی می گردن!
سن ۲۳ سالگی: يکی رو پيدا می کنن! اما مرموز مي شن! (ديدشون عوض ميشه!)
سن ۲۴ سالگی: نه! اون با يه نفر ديگه هم دوسته! اصلا“ لياقت عشق منو نداشت!
سن ۲۵ سالگی: عشق سيخی چند؟!! ... طرف بايد باباش پولدار باشه! حالا خوشگل هم باشه بد نيست!
سن ۲۶ سالگی: اين يکی ديگه همونيه که همه ء عمر می خواستم! ... افتخار ميدين غلامتون بشم؟!
سن ۲۷ سالگی: آخيـــــــــــش!
سن ۲۸ سالگی: کاش قلم پام می شکست و خواستگاری تو نميومدم!!!





خصوصيات دختر خانمها از ۱۴ تا ۲۸ سالگی ...


سن ۱۴ سالگی: تا پارسال هر کی بهشون می گفت: چطوری؟ می گفتن: خوبم مرسی! حالا ميگن: مرسی خوبم!
سن ۱۵ سالگی: هر کی بهشون بگه سلام ، ميگن: عليک سلام! ... نقاشيشون بهتر ميشه (بتونه کاری و رنگ آميزی و ...!)
سن ۱۶ سالگی: يعنی يه عاشق واقعين! ... فردا صبح هم می خوان خودکشی کنن! ... شوخی هم ندارن!
سن ۱۷ سالگی: نشستن و اشک می ريزن! ... بهشون بی وفايی شده! ... (کوران حوادث!)
سن ۱۸ سالگی: ديگه اصلا عشق بی عشق! ... توی خيابون جلوی پاشون رو هم نگاه نمی کنن!
سن ۱۹ سالگی: از بی توجهی يه نفر رنج می برن! ... فکر می کنن اون يه آدم به تمام معناست!
سن ۲۰ سالگی: نه ، نه! ... اون منو نمی خواست! ... آخرش منو يه کور و کچلی می گيره! می دونم!
سن ۲۱ سالگی: فقط ۲۷-۲۸ سالگی قصد ازدواج دارن! فقط!
سن ۲۲ سالگی: خوش تيپ باشه! پولدار باشه! تحصيلکرده باشه! قد بلند باشه! خوش لباس باشه! ... (آخ که چی نباشه!)
سن ۲۳ سالگی: همه ء خواستگارا رو رد می کنن!
سن ۲۴ سالگی: زياد مهم نيست که چه ريختيه يا چقدر پول داره! فقط شجاع باشه! ما رو به اون چيزایی که نرسيديم برسونه!
سن ۲۵ سالگی: اااااااه! پس چرا ديگه هيچکی نمياد؟! ... هر کی می خواد باشه ، باشه!
سن ۲۶ سالگی: يه نفر مياد! ... همين خوبه! ... بــــــــــله!
سن ۲۷ سالگی: آخيـــــــــــش!
سن ۲۸ سالگی: کاش قلم پات می شکست و خواستگاری من نميومدی!!


اگه قديميه كه فكر نمي كنم به بزرگواريه خدتون ببخشيد



دو شنبه 13 تير 1390برچسب:, :: 17:45 ::  نويسنده : مینو       


دو شنبه 13 تير 1390برچسب:, :: 17:41 ::  نويسنده : مینو       


دو شنبه 13 تير 1390برچسب:, :: 17:37 ::  نويسنده : مینو       

سلام دوستاي خوفم چطوريد گفتم اگه وبلاگ همش عشق و عاشقي باشه همتون خسته ميشيد با خودم گفتم يكم هم جنبه طنز داشته باشه بهتره نظر شما چيههههههههههههههههههههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟